شهرشعر-طاهرفرجاد

دلنوشته های خلوت شبانه ام .

شهرشعر-طاهرفرجاد

دلنوشته های خلوت شبانه ام .

بانوی مهربان من .


وقتی در آسمان خیال شبانه ام ستاره به گسوانت سنجاق و مهتاب در قاب عکس دیوار نگاهم نقش میزنم , وقتی به تو فکرمیکنم , آن لحظه که تو نیستی و من باور دارم که در کنارم نشسته ای وقتی آهسته می گویی سلام من وجودت را حس میکنم و اخم های مادر زادی ام فراموش می شود . ... 

آی تو , آی تویی که جدی ترینم را به تمسخر نشسته ای , بانوی غزلهایم شده و من حقیقت زندگی را گم کرده ام , اگر تو پادشاه بودی با چند غزل در وصف جمالت خانه ای در بهشت را خدا و زمین را با کفش های دست دوز سفارشی به ناز بودم ...

مرا نگاه کن ! مرا نگاه کن و بگو کدام شعر شعورم را حقیقت است ... راستی اسمت چیست ؟ ! تو کیستی  که مرا در خود دیوانه کرده ای , اسمت چیست ؟ کجایی ؟ آیا سکوتم را می شنوی ؟ فریادم را می بینی ؟ یا این منم که تو را می بینم و سلامت را می شنوم ؟ 

نمی دانم , اگر بگویم دست از سرم بردار بعد تو من کیستم , نه , بمان , نه , نه , بمان , بگذار چنگ انگشتانم شانه ی موهای طلاییت باشد , بگذار بوی پیرهنت شب بو ترین عاشقانه هایم باشد ... نزدیک تر بیا , صدایم کن, دوباره صدایم کن ... ببین , من دوستت دارم ... آری بخند ای بانوی رویاها , آرزوهای و امیدهای من ... بخند ...

بگذار آغوش تو شاعرم کند .


نامه ها/ فرجاد . 

نظرات 1 + ارسال نظر
طلعت جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:07 ق.ظ http://merano blogfa.com

اگر بگویم قلمی سحِرآمیز دارید باور کنید راست میگویم.
به ریبایی و لطافت گلهای بهاری وآسمان پرستاره ی کویر قلم می زنید. درود بر شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد