شهرشعر-طاهرفرجاد

دلنوشته های خلوت شبانه ام .

شهرشعر-طاهرفرجاد

دلنوشته های خلوت شبانه ام .

چرا نمی آیی ؟



خانه ای در مه آلوده ترین باورها خواهم ساخت با پنجره هایی که آمدنت را منتظراند و شومینه ای با هیزم های خشک امروز و فردای تو ...

یادم باشد روی کاشی فیروزه ای رنگ سر در ورودی بنویسم خوش آمدی ... راستی چای یا قهوه ؟ نمی دانم ساده باشم یا اِ اِ اِمممم ... بگذریم ... منظورم این بود که چند پشتی سنتی یا مبلمان ؟ راستی من چای را در لیوان ... وای ... ببخشید آخه من فنجان های ( چک ) را فقط برای تماشا و قشنگی بوفه دوست دارم آخر میدانی چای خوری با اینا دلچسب نیست ... ای بابا ... تو بگو وقتی خسته از راه میرسی من چه کنم ؟ باورکن هرچه تو دوست داری را دوست خواهم داشت .


تمام مهربانی ها را برایت فیروزه ای رنگ , حوض وسط حیاط با ماهی و فواره ی آب و ... چرا تو چیزی نمی گویی ... ای داد ای داد !!! باز هم خیال باز هم بی تو از تو نوشتن ها آه آه .


نامه ها ( طاهرفرجاد) 

بانوی مهربان من .


وقتی در آسمان خیال شبانه ام ستاره به گسوانت سنجاق و مهتاب در قاب عکس دیوار نگاهم نقش میزنم , وقتی به تو فکرمیکنم , آن لحظه که تو نیستی و من باور دارم که در کنارم نشسته ای وقتی آهسته می گویی سلام من وجودت را حس میکنم و اخم های مادر زادی ام فراموش می شود . ... 

ادامه مطلب ...